موسم حج

سلام بر شما دوستان گرامی:

امروز یکی از دوستانم ، درخواست کتابی از دکتر شریعتی را کرد. البته انتخابش را به عهده خودم گذاشت.

حج را انتخاب کردم.قبل از اینکه کتاب را به او بدهم نگاهی بر کتاب کردم.با وجودی که قبلا هم خوانده بودم باز برایم تازگی داشت.

وای که چقدر این کتاب دکتر زیباست،همه چیز عالی توصیف شده است.

یاد سفر حج افتادم ، ای کاش قبل از سفر این کتاب را خوانده بودم. به قول یکی از دوستان ما در سفر حج خیلی چیزها را می بینیم اما بدون اطلاع از دلیل آن !

چرا موسم حج ؟ چرا طواف ؟ چرا سعی ؟ چرا ؟ چرا ؟

خوشا به سعادت آنان که اکنون آهنگ خدا کردند. می روند تا شسته شوند، پاک شوند.

وای که چه زیباست پوشیدن احرام . به قول دکتر : کفن بپوش ! بمیر پیش از آنکه بمیری.

وای که چه زیباست لحظه دیدن خانه خدا ، زیباترین لحظه ممکن در زندگی هر فرد.

وای که چه زیباست طواف ، سعی ، تقصیر .....

در این سفر چه چیز زیبا نیست ؟!

به نظرم آمد اکنون که زمان موسم حج است گوشه ای از کتاب مناسک حج دکتر شریعتی را بنویسم.

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

حج ، بودن تو را که چون کلافی سر در خویش گم کرده است ، باز می کند.

این دایره بسته ، با یک نیت انقلابی ، باز می شود ، افقی می شود ، راه می افتد ، در یک خط سیر مستقیم ، هجرت به سوی ابدیت. به سوی دیگری ، به سوی او !

هجرت از خانه خویش به خانه خدا ، خانه مردم ! و تو ، هر که هستی ، که ای ؟ انسان بوده ای ، فرزند آدم بوده ای ، اما تاریخ ، زندگی ، نظام ضد انسانی اجتماع ، تو را مسخ کرده است .

و تو ، جاده تاریخ را پیش گرفتی ، به راه افتادی ،کوله بار امانت خدا بر دوشت ، پیمان خدا در دستت ، نام ها که خدا به تو آموخت و در دلت و روح خدا در کالبدِ بودنت و ...

عصر ، تمامی سرمایه ات و تو ، کارت ؟ همه  از سرمایه خوردن ! پیشه زندگی ات؟ زیانکاری ، نه زیان در سود ، زیان در سرمایه: خسران! و به عصر سوگند که انسان هر آینه در زیانکاری است.

و تو ، تا حال چه کرده ای؟ زندگی کرده ای !

- چه در دست داری؟

- سال ها که از دست داده ام !

و چه شده ای؟ ای بر سیمای خداوند ! ای مسئول امانت او ؟ ای مسجود ملائک او ؟ ای جانشین الله در زمین ! در جهان !

شده ای پول ، شده ای شهوت ، شده ای شکم ، شده ای دروغ ، شده ای درنده ، شده ای پوک ، پوچ ، خالی ! یا نه ، پر از لجن و دگر هیچ !

اکنون ، هنگام در رسیده است ، لحظه دیدار است. ذی حجه است ، ماه و جج ، ماه حرمت.

و تو ای لجن ، روح خدا را بجوی ، باز گرد و سراغش را از او بگیر ، از خانه خویش ، آهنگ خانه او کن ، او در خانه اش تو را منتظر است ، تو را به فریاد می خواند ، دعوتش را لبیک گوی !

« دکتر علی شریعتی »

( تحلیلی از مناسک حج ، ص۳۸ )

 

شمع مگر نه خود من است؟

                                       

میان من و شمع پیوندهای ویژه و پنهانی نیز هست، نخستین شعری که سروده ام «شمع» بوده است.

منتهی شمع زندان.

نوعی خود من است  مگر نه اینکه شمع مجموعه حروف اول اسامی من است؟!

به جلوه های زیبای شعله شمع چشم دوختم ، زبانه  آبی رنگ آن را که گویی هزاران حرف تازه با من داشت می نگریستم و می شنودم.

می سوخت ، می گداخت و در برابرم ذوب می شد و هیچ نمی گفت اما سراپا گفتن بود. کسی نمی داند و نمی تواند بداند که شمع در چشم من چه تصویری داشت.

برای فهم هر چیزی تشبیه ، کمک بزرگی است اما من چگونه می توانم آنچه را در شمع می دیدم تشبیه کنم؟

با چه تشبیه کنم؟

این شمع مگر نه خود من است ؟ کارش چیست؟

سوختن ، افروختن ، گریستن ، گداختن و دم بر نیاوردن ، ایستادن و ذوب شدن و روشنی از سوزش خویش به محفل کوران بخشیدن.

آه که چه شباهتی است میان من و شمع !

این مگر نه خود من است ؟ این مگر نه همچون من زندگی می کند؟

من دارم خودم را در برابرم می بینم ! این است معنی تجربه از خویش و چه تجربه معجزه آسا و شگفتی !

این خودم است ، حتی اسمش هم اسم خودم است !

به قول منوچهری :

من ترا مانم به عینه ، تو مرا مانی درست

                                   هر دو جانسوزیم ، اما دوستدار انجمن

«دکتر علی شریعتی»

(گفتگوهای تنهایی، ص۱۵۴ )

شریعتی از زبان شریعتی

                        

در میان روشنفکران متهم به دینداری و در میان دینداران منسوب به بی دینی

 و در ورای این هر دو نیز یک « خارجی مذهب که سر از بیعت و اطاعت اولی الامر پیچیده » !

و دیدم که شده ام نوازنده کَر و یا نقاشی کور و یا دونده ای فلج و به هر حال کسی که تمام هستی اش عقیده اش بودو معلمی ؛

معنی «بودن» او سخن گفتن ، دم زدن او و نویسندگی زندگی کردن او و اکنون از اینها محروم

 و من که می خواستم موُذن مذهب خویش باشم و حقیقت را قربانی هیچ مصلحتی و در نظام حاکم بر کویر نگنجم و در نظام یکنواخت زبان هم آواز و همساز نباشم

احساس کردم که « خروسی بی محل » میباشم که شب و نیمه شب ، بی هنگام نعره بر داشته است  و طلوع و غروب آفتاب خویش را فریاد می کشد و سنت مرسوم چندین هزار ساله است که خروس بی محل نا میمون است و حلقومش را باید برید.

« دکتر علی شریعتی »

 ( حسین وارث آدم ص۵ ) 

فردا خیلی دیر است

                                   

همیشه دیر است و همیشه باید حساب کرد که فرصت نیست و هرگز سخنی را که میشود امروز گفت ، کاری را که میشود امروز کرد نباید به فردا گذاشت زیرا همیشه دیر است.

بر خلاف کسانی که مصلحت اندیش اند و می گویند هنوز زود است،من می گویم که همیشه دیر است.

هر کاری را که می خواهیم بکنیم کاری است که لااقل باید صدها سال پیش می کردیم.

بنابر این دیر شده هر کار که باشد ، این است که فرصت نیست کار امروز را به فردا بیافکنیم.

این روایت که فرموده اند : « برای دنیایت آنچنان کار کن که گویی همیشه زنده خواهی ماند و برای آخرتت آنچنان که گویی فردا می میری » چقدر عالی است .

به این معنا است که برای کارهای زندگی فردی و مادی و شخصی ات فکر کن که همیشه وقت هست اما برای کار مردم و آنچه که درمسیر اصالت کار و مسئولیت انسانی است - کار برای دیگران و جامعه و انسانیت - دستپاچه باش ، همیشه بیاندیش فردا دیگر نیستی.

این است که من همیشه حرف آخر را اول می زنم چون نگرانم اگر از اول شروع کنم و به مقدمه چینی و امثال اینها بپردازم دیگر به حرف آخر نرسم.

                                                                              «دکتر علی شریعتی »

(چه باید کرد؟ ص ۱۶۰ )

 

ستاره ای که از شرق طلوع خواهد کرد

من اهل مشهد هستم و دکتر علی شریعتی را از کودکی می شناسم.

من مدرسه شاهرضا بودم و علی مدرسه فردوسی. ولی در کانون نشر حقایق با هم بودیم.

در فرانسه هم جلسه مفصلی داشتیم ،آقای ژان پل سارتر هم در این جلسه بود.جلسه زیرزمینی برای مبارزات الجزایر بود.

در همین جلسه ژان پل سارتر از من پرسید : تو علی را می شناسی؟ گفتم بله

گفت: « او ستاره ای است که از شرق طلوع خواهد کرد »

در آن زمان ما نه تنها به علی آنچنان اهمیت نمی دادیم بلکه اختلاف نظر هم داشتیم. ما اصلا" انتظار نداشتیم علی این بشود ولی ژان پل سارتر این حرف را زد.

علی خیلی فعال بود ، در همان کانون ذهن پر سوالی داشت. به همه چیز شک می کرد و بین خودمان به او می گفتیم: « کانت »

من بعد از جلسه حرف سارتر را به علی گفتم. علی با همان لهجه مشهدی خودمان گفت :

« اون از کجا مرا می شناسد ، این حرف مفت چیه که می زند»

اما حرف سارتر در من خیلی اثر کرد و گفتم که او شخصیتی نیست که بی خود چیزی را بگوید.

بعد از اینکه علی آمد به ایران ، روشن شد تشخیص او نه تنها درست بود درست تر هم از آب در آمد!

                                                       دکتر محمد مولوی

نیایش

ای‌ خداوند!

به‌ علمای‌ ما مسوولیت                                                                                   

و به‌ عوام‌ ما علم‌ و به دینداران ما دین  

و  به‌ مومنان‌ ما روشنایی‌ و به‌ روشنفکران‌ ما ایمان‌

و به‌ متعصبین‌ ما فهم‌ و به‌ فهمیدگان‌ ما تعصب

و به‌ زنان‌ ما شعور و به‌ مردان‌ ما شرف‌

 و به‌ پیران‌ ما آگاهی‌ و به‌ جوانان‌ ما اصالت

‌و به‌ اساتید ما عقیده‌ و به‌ دانشجویان‌ ما نیز عقیده

‌ و به‌ خفتگان‌ ما بیداری‌ و به‌ بیداران‌ ما اراده 

و به نشستگان ما قیام‌ و به‌ خاموشان‌ ما فریاد

 و به‌ نویسندگان‌ ما تعهد و به‌ هنرمندان‌ ما درد و به‌ شاعران‌ ما شعور

و به‌ محققان‌ ما هدف‌ و به مبلغان ما حقیقت 

و به‌ حسودان‌ ما شفا و به‌ خودبینان‌ ما انصاف‌

و به‌ فحاشان‌ ما ادب‌

و به‌ فرقه‌های‌ ما وحدت‌

و به مردم ما خود آگاهی

و به‌ همه‌ ملت‌ ما همت‌ تصمیم‌ و استعداد فداکاری‌ و شایستگی‌ نجات‌ و عزت‌ ببخشا.

 

خدایا: خودخواهی را چندان در من بکُش ، یا چندان برکش

تا خودخواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم.

 

خدایا: به مذهبی ها بفهمان که:

آدم از خاک است.

بگو که:

یک پدیده مادی نیز به همان اندازه خدا را معنی می کند که یک پدیده غیبی،

در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت.

و مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید ، پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد.

                                                           «دکتر علی شریعتی»

                                                                   (نیایش)

انسانی تلاشگر در راه عقیده

                   

 سلام

در ابتدا با توجه به اینکه برخی از دوستان معتقد بودند این وبلاگ سیاسی شده است باید به استحضار برسانم که به عقیده بنده انتشار اظهار نظرهای شخصیت های مملکتی ( فارغ از جناح بندی های سیاسی ) در مورد دکتر علی شریعتی  باعث سیاسی شدن وبلاگ نمی شود اما با تمام این تفاسیر و تقاضای دوستان مبنی بر انتشار نظرات دیگران در مورد دکتر شریعتی ، اظهار نظر آیت الله خامنه ای در مورد دکتر علی شریعتی را در زیر می خوانیم:

 

مرحوم شریعتی مهمترین کارش این بود که تفکر و اندیشه اسلامی را در سطح جوان ها به صورت وسیعی مطرح کرد. خصوصیاتی در شریعتی بود که برای جوانها جالب بود و حقیقتا" آنها هم یک ارزشهایی بود برای دکتر.

او یک انسان تلاشگر در راه عقیده و فکر اسلامی ، خستگی ناپذیر و ارعاب ناپذیر بود.

وجودی بود که در یک مقطع زمان واقعا" به وجود او نیاز بود و او آن خلاء را پر کرد.

یقینا" کار او اگر فارغ از بقیه تلاش هایی که در جامعه انجام میداد مورد ملاحظه قرار بگیرد ، یک کار کاملی نخواهد بود اما در کنار تلاشهایی که آن روز انجام میگرفت حقیقتا" یک جریان بزرگ برای گسترش فکر اسلامی بود.

رابطه ذهنی شریعتی با روحانیت یکی از ظریف ترین و کشف نشده ترین ابعاد شخصیت او می باشد.

                                                                           «  مقام رهبری ،  سید علی خامنه ای »