با لاله که گفت....

ااز دیده به جای اشک خون می آید

دل خون شده ، از دیده برون می آید

دل خون شد از این غصّه که از قصّه عشق

می دید که آهنگ جنون می آید

می رفت و دو چشم انتظارم بر راه

کان عمر که رفته ، باز چون می آید؟

با لاله که گفت حال ما را که چنین

دل سوخته و غرقه به خون می آید

کوتاه کن این قصه ی جان سوز ای شمع

کز صحبت تو ، بوی جنون می آید

« دکتر علی شریعتی »

( دفتر های سبز ، ص ۵۲ )