ایمان‌ ، موعود ، معبود

چقدر ایمان خوب است ! چه بد می کنند آنها که می کوشند انسان را از ایمان محروم کنند.

چه ستمکار مردمی هستند این به ظاهر دوستداران بشر ! (طرفداران آزادی و مدرنیسم و بَسا مدرن).

دروغ می گویند ، دروغ نمی فهمند یا می فهمند و نمی خواهند ، نمی توانند بخواهند ، اگر عشق نباشد چه آتشی زندگی را گرم کند ؟

اگر نیایش و پرستش نباشد زندگی را به چه کار شایسته ای صرف توان کرد؟

اگر انتظار مسیحی ، امام قائمی ، موعودی در دلها نباشد ماندن برای چیست؟

و اگر میعادی نباشد ماندن برای چیست؟

اگر دیداری نباشد دیدن را چه سود؟

دیده را فایده آن است که دلبر بیند

                                            گر نبیند چه بود فایده بینایی را

اگر بهشت نباشد صبر بر رنج و تحمل زندگی دوزخ چرا؟

اگر ساحل آن رود مقدس نباشد بردباری در عطش از بهر چه؟

و من در شگفتم که آنها می خواهند معبود را از هستی بر گیرند چگونه انتظار دارند انسان در خلاء دم زند؟

ایمان چه دنیای زیبا و پر از عجائبی است( گویی که )جهان دیگر در همین جهان است.

کوچه و بازار ، شهر و باغ و آبادی و طوبی و روح و پری و گل و میوه و شیر و عسلش در همین زمین است( روایتی در اصول کافی که بهشت در لای همین دنیا پیچیده است ).

                                                                                      دکتر علی شریعتی

                                                                               (گفتگوهای تنهایی ، ص۸۸۵)

                       

قلم توتم من است

سلام

در حال خواندن نظرات وبلاگی بودم که دیدم متاسفانه یکی از خوانندگان آن وبلاگ در جواب دوستی که نوشته ای از دکتر را در مطالب خود جای داده بود گفته بود که دکتر شریعتی آبروی مسلمانها را برده است ، حرمت قلم و کتاب را حفظ نکرده و فقط روحیه انقلابی دارد!!

در مورد آبروی مسلمانها همان بس که نوشته هایش برای همگان مشهود است . نمیدانم استاد دیگر برای اسلام چه کار باید می کرد اما

مطلب زیر را برای آن فرد و دیگر کسانی که معتقدند دکتر حرمت قلم را نفهمیده آورده ام.

خود قضاوت کنید:

--------------------------------------

قلم توتم من است ، توتم ماست ، به قلمم سوگند ، به خون سیاهی که از حلقومش می چکد سوگند ، به رشحه ی خونی که از زبانش می تراود سوگند ، به ضجه های دردی که از سینه اش بر می آید سوگند...

که توتم مقدسم را نمی فروشم ، نمی کشم ، گوشت و خونش را نمی خورم ، به دست زورش تسلیم نمی کنم ، به کیسه زرش نمی بخشم ، به سر انگشت تزویرش نمی سپارم

دستم را قلم می کنم و قلمم را از دست نمی گذارم ، چشم هایم را کور می کنم ، گوشهایم را کر می کنم ، پاهایم را می شکنم ، انگشتم را بند بند می برم ، سینه ام را می شکافم ، قلبم را می کشم ، حتی زبانم را می برم و لبم را می دوزم....

اما قلمم را به بیگانه نمی دهم

به جان او سوگند که جان را فدیه اش می کنم ، اسماعیلم را قربانیش می کنم ، به خون سیاه او سوگند که در غدیر خون سرخم غوطه می خورم ، به فرمان او ، هر جا مرا بخواند ، هر جا مرا براند، در طاعتش درنگ نمی کنم.

قلم توتم من است ، امانت روح القدس من است ، ودیعه مریم پاک من است ، صلیب مقدس من است ، در وفای او ، اسیر قیصر نمی شوم ، زرخرید یهود نمی شوم ، تسلیم فریسان نمی شوم.

بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلمم به صلیبم کشند ، به چهار میخم کوبند ، تا او که استوانه حیاتم بوده است ، صلیب مرگم شود ، شاهد رسالتم گردد ، گواه شهادتم باشد تا خدا ببیند که به نامجویی ، بر قلمم بالا نرفته ام ، تا خلق بداند که به کامجویی بر سفره گوشت حرام توتمم ننشته ام.....

...... هر کسی را ، هر قبیله ای را توتمی است ؛ توتم من ، توتم قبیله من قلم است.

قلم زبان خدا است ، قلم امانت آدم است ، قلم ودیعه عشق است ، هر کسی توتمی دارد

و قلم توتم من است

و قلم توتم ما است. 

« دکتر علی شریعتی »

( گزیده ای از مقاله توتم پرستی )

اعتراف نامه

بگذار تا اعتراف کنم ، به رسم یلدا ،  شاید به نوعی دیگر.

اعتراف می کنم قبل از اینکه شریعتی را بشناسم خیلی چیزها برایم مبهم بود ، ضد و نقیض های زیادی در ذهنم بوجود آمده بود ، برای زندگیم هدف روشنی نداشتم.

اولین بار نوشته های دکتر شریعتی را دوست خوبم مصطفی به من معرفی کرد.

اولین کتابی که از دکتر خواندم « نیایش » بود ؛ نیایش هایش با خدای خود که هر کدام از نیایش ها ، هزاران حرف برای گفتن دارد.

اعتراف می کنم امام حسین (ع) را تازه با خواندن « حسین وارث آدم » شناختم ؛ دیدی جدید از قیام امام حسین (ع) خارج از گفته های مجالس روضه امروزی.

وقتی «‌ مناسک حج»  استاد را خواندم همچون این بود که بار دیگر به حج رفته ام اما با یک امتیاز دیگر ؛ دانستن خیلی از مبهمات.

مطمئن هستم اگر کسی « فاطمه فاطمه است » را بخواند مقام زن را آنچنان که شایسته است درک خواهد کرد ؛ نمی گویم که من کاملا درک کردم اما خیلی بیشتر از قبل.....

به شعر های دکتر عشق می ورزم و با شعر سوتک بارها مُردم و زنده شدم.

نمی دانم « کویر » را تا به حال خوانده اید؟ شبهای کویر و....

اگر « گفتگوهای تنهایی »‌ او را خوانده باشید ؛ فکر نمی کنم دکتر شریعتی را اینگونه که عامه مردم می شناسند ، بشناسید.

آری ، این همه را گفتم تا بگویم ، اعتراف کنم که از وقتی نوشته های استاد را خواندم به زندگی از دیدی تازه تر نگاه می کنم ، سعی می کنم جور دیگر زندگی کنم.....

---------------------------------------

یاد دارم که چندی پیش دوستی خواسته بود تا به جای باز خوانی نوشته های استاد ، سخنان او را نقد کنم:

دوست گرامی ، من شریعتی شناس نیستم بلکه فقط دوستدار نوشته ها و گفته های استاد هستم و نقد سخنان او فقط از عهده اساتید فن بر می آید و بس.

اجازه می خواهم  تا تشکری بکنم:

از تمام دوستانی که در این راه حامی من بودند ، خصوصا موسای عزیز که اولین حامی من بود. قالب وبلاگ از زحمات اوست که همیشه از این بابت سپاسگذار او خواهم بود.

و اما چند گِله:

۱.متاسفانه در جامعه شاهد هستیم که بعضی افراد از شریعتی یک بُت ساخته اند. این افراد با کنکاشی مختصر در نوشته های او خواهند دید که خود او نیز راضی نخواهد بود کسی این چنین کند. شریعتی و امثال او برای ما فقط یک راهنما هستند نه بیشتر و نه کمتر.

۲.امروزه می بینیم که کمتر به مطالب  و سخنان دکتر اهمیت داده می شود. گله من از دوستانی است که اگر آن روزها شریعتی ها نبودند ، اینها هم امروزه در این وضعیت (سیاسی، فرهنگی ، اجتماعی) نبودند. بیائید از نوشته ها و سخنان او حداکثر استفاده را ببریم.

-----------------------------------------

در پایان خوشحال میشوم  اگر هر یک از دوستان انتقاد و یا پیشنهاد خود را در جهت بهبود وبلاگ ارائه دهند.

پ . ن :سید مهدی طاهری نظر من را در مورد روضه مارکسیستی و حسین وارث آدم خواسته بود.

آنچنان که شنیده می شود اطلاق روضه مارکسیستی  به حسین وارث آدم از گفته های شهید مطهری است ولی من در هیچ یک از نوشته های شهید مطهری چنین چیزی را ندیدم اما اگر هم چنین باشد به اعتقاد بنده به این دلیل است که دکتر شریعتی مشکلات طبقاتی زمان خود را همراه با قیام امام حسین (ع) آورده است.

رسول تجلی زاده

شهادت ، تضمین حیات ملت

حسین در عاشورا خون حلقوم فرزندش را در مشت می گیرد.و به آسمان ، رو به چشم های خدا ، پرتاب می کند  ، که ببین ! و این قربانی را از من بپذیر ! 

در چنین روزگاری است که « مردن » ، برای یک مرد ، تضمین حیات یک « ملت » است.

شهادت او ، مایه بقای یک ایمان است..

گواه آن است که جنایتی بزرگ ، فریبی بزرگ ، غصب و قساوت و جور حاکم است ، شاهد اثبات حقیقتی است که انکار می شود ، نمونه وجود ارزشهایی است که پامال می گردد.

از یاد می رود و بالاخره ، اعتراض سرخی است بر حاکمیت سیاه

فریاد خشمی است بر سر سکوتی که همه حلقوم ها را بریده است.

شهادت ، « نمونه » ای است از آنکه باید باشد و « گواهی » است بر آنچه در این « زمان » خاموش و پنهان ، می گذرد

و بالاخره ، تنها شکل جهاد و تنها دلیل وجود و تنها سلاح حمله و دفاع و تنها شیوه مقاومت : « حقیقت » ،  « راستی » و « عدالت » است.

در عصری و نظامی که « باطل » ، « دروغ » و « ستم » آنرا خلع سلاح کرده و همه سنگرهای آن را در هم کوفته و همه مدافعان و وفادران آن را قتل عام ، متلاشی و نابود کرده است و انسان بودن در پرتگاه انقراض و خطر مرگ همیشگی قرار گرفته است.

«دکتر علی شریعتی »

( حسین وارث آدم ، ص ۱۹۳ )