با نوک انگشت کوچکش پلک های بسته ام را گشود.
نگاهم ، بی تردید ، به سوی او پر گشود. در او آمیخت. سیراب شدم ، جان گرفتم ، با مهربانی دستهایش، بازویم را گرفت.
کمکم کرد. برخاستم. او همچنان در من می نگریست ، من همچنان در او می نگریستم.
گوئی از یک بیماری مرگبار، از زیر یک آوار، رها شده ام. خستگی قرن های سنگین و بسیار را ناگهان یکجا بر دوشهای دلم می کشم. او همچنان با بازوان ترد و شکننده اش که دو محبت مجسم اند مرا گرفته است. گویی بیمار رنجوری را می برد.
گاه می افتم ، گاه می ایستم ، گاه می هراسم ، گاه تردید می کنم ، گاه دلم هوای بازگشت می کند، گاه ...
اما او همچنان ، با گامهائی که نه سست می شود و نه تردید را می شناسد می رود و مرا نیز همچون سایه خویش با خود می کشد. نمی دانم به کجا؟
اما هر چه نزدیک تر می شویم ، وحشت در دلم غوغائی بیشتر دارد. هر چه پیشتر می رویم هوای بازگشت در من بیشتر می شود. اما ، او گوئی مامور است. رسالتی غیبی چنان نیرومندش کرده است که هیچ نبایستی را در پیش پای رفتنش نمی بیند.
« دکتر علی شریعتی »
(هبوط ، ص ۷۶ )
سلام و عرض ادب
و تبریک به مناسبت ولادت باسعادت حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (ع)
و بازگشت دکتر چه زیبا بود!
سلام
مطلب بسیار قشنگی بود.ارزش داشت لحظه ای تنها باشم.موفق باشی
وبلاگتون حرف نداره موفق باشید
سلام.خیلی زیبا وقشنگه وبلاگتون وجا داره هم تشکر کنم ازتون و هم خسته نباشید بگم بهتون.
خیلی خیلی قشنگ می نویسی
موفق باشید
با سلام امید وارم همیشه موفق باشید و در کارتون ثابت قدم
قسمتی از نیایش علی شریعتی
خدایا:عقیده مرا ازدست " عقده ام"مصون بدار.
خدایا:به من قدرت تحمل عقیده "مخالف" ارزانی کن.
خدایا:رشدعقلی وعلمی مرا از فضیلت "تعصب" "احساس" و "اشراق" محروم نسازد.
خدایا:مرا همواره اگاه وهوشیار دار تا پیش ازشناختن درست وکامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.
خدایا:جهل امیخته باخودخواهی و حسد مرا رایگان ابزار قتاله دشمن برای حمله به دوست نسازد.
خدایا:شهرت منی را که:"میخواهم باشم" قربانی منی که " میخواهند باشم" نکند.
خدایا:درروح من اختلاف در "انسانیت" را به اختلاف در فکر واختلاف در رابطه با هم میامیز. ان چنان که نتوانم این سه قوم جدا از هم را باز شناسم.
خدایا:مرا به خا طر حسد کینه و غرض عمله اماتور مگردان.
خدایا:خودخواهی را چندان درمن بکش یا درمن برکش تاخودخواهی دیگران را احساس نکنم واز ان در رنج نباشم.
خدایا:مرا در ایمان « اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق« باشم.
خدایا:به من « تقوای ستیز» بیاموز تا درانبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.
خدایا:مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن.
لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.
ای مرغک اسیر که در باغی دوردست میخوانی زمستان است!
ای پرستوی اسفندی بهار مرده است.
سلام
خیلی جالب بود دمت گرم
اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست
او جانشین همه ی نداشتن های من است
و اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند
و از آسمان هول و کینه بر سرم ببارد
ای پناهگاه ابدی ام
تو مهربان جاویدان آسیب ناپذیر منی
و می توانی جانشین همه ی بی پناهی هایم شوی
تا خدا هست دلیلی برای ناامیدی نیست.
دوست عزیز واقعا جای بسی خوشحالی است که می خوانید و در اختیار همگان قرار می دهید.
اما مهمتر از همه این است که ما همه پیرو این بزرگ مرد و اندیشمند و روشنفکر همیشه جاویدان سرزمینمان باشیم.
امیدوارم همیشه موفق باشین.
تبریک میگم بهتون
وب قشنگی دارین